کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

تا به دنـیا آمدی دنیا دلیـلـش را شناخت            از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت

چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب            گر تو را نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت


آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت            خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت

بی‌گمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو            خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت

سجده بر نامش اگر واجب شود بی‌ربط نیست            شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت

قـدر می‌دانم مُحِبَّـش هـستم اما بی‌گـمان            قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت

بی‌نگاه لطف تو می‌ریزد از هم جان من            گاه دارد قطره‌ای از خویش یک دریا شناخت

توی جنّت هم گـدایت می‌شوم زیرا گـدا            عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت

حتم دارم روز محشر هم تو فرمان می‌دهی            من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت

تو شب قدری و پنهان بوده‌ای آنقدر که            زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت

زینبت از پـای درس کـوچه آمد کـربلا            آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد

مبحث نشناختن در کربلا موضوع شد؛            عمه جان جسم حسین خویش را از پا شناخت

تا به آنجـا که ربـابت را مـیان کـاروان            زینب از صوت علیِ اصغرم لالا شناخت

روضه یعنی که رقیه چهره را نشناخت و            تا صدایش زد صدای طفل را بابا شناخت

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

بگو به بلبل خوش خوان بخوان ترانه که دیگر            دمیده زهـرۀ زهـرا رسیـده یاس معـطر

به وصف او چه توان گفت زانکه لا یتناهی ست            که مدح او که نتوان کرد غیر خالق اکبر


جلیله‌ای که دو عالم منوّر است به نورش            حـمـیده‌ای که بود پا به سر تجـلّی داور

دو چشم شور حسودان نخواست تا ببیند            میـان دست خـدیـجـه نـزول آیـۀ کـوثـر

که اوست علت خلقت که اوست علت رحمت            که اوست فاطمه، صدیقه، اوست جان پیمبر

زمین به زیر قدومش نبود لایق و درخور            بهشت خاک قـدومش شدست سر تا سر

چه بـانـویی که بود آیـنـه تـمامِ عـلی را            چه دختری که پدر را شده ست حضرت مادر

اگر نبود عـلی او نـداشت مثـل و مثالی            نبود در خور او کس به غیر حضرت حیدر

کریـمه‌ای که کـریمان عـالمـند اسیـرش            ستـوده‌ای که نـباشد به او ز جـاه بـرابر

عفیفه‌ای که به عفّت چو او ندیده دو عالم            نجیبه‌ای که بود بر زنان ملیکه و سرور

نه آبهای دو عـالم، به مهر او شده نامی            تمام عـالـم امکان به راه اوست مسخّـر

زنی که همچو حسن آورد کریم کریمان            زنی که مثل حسیـنـش نزاده مادر دیگر

زنی که دامن او پـرورانده زینب کبری            زنی که دامن مهرش شده ست عاطفه پرور

زنی که در همه عالم علی علی ست کلامش            زنی که گفت به عالم علیست بر همه رهبر

که اوست حجّت داور علی الحجج به دو عالم            که اوست جان نبی و که اوست از همه برتر

هرآنکه هست محبّش بگو عزیز جهان است            هر آنکه دشمن او شد بگو به او هوالأبتر

و کیست او که به راه امام خویش دهد جان            شهیده‌ای که شهادت به یمن اوست مطهر

دخـیل رشتۀ چادر نماز اوست دو دستم            مگر که شامل لطفش شوم میانۀ محشر

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

دو چشم شور حسودان نخواست تا که ببیند            میـان دست خـدیـجـه نـزول آیـۀ کـوثـر

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

خُـرَّم آنـروز که اقـبـال به ما یـار شود            این دل بی‌خبر از غـیب خـبردار شود

ای دل انگار زمان اَرنی گفـتن توست            لَـن تَـرانی نـگـذاریـم که تـکـرار شـود


شب شب گفتن یا نور و یا قدّوس است            تا سحـر نـورٌ عـلی نـور مـددکار شود

سِرِّ محرم شدنت جز نظر رحمت نیست            سیـنـۀ فـاطـمـیـون محـرم اسـرار شود

عــبـد مـحـبـوبـۀ ذات ازلـی بــایـد شـد            بـنـدۀ اوسـت که از زمـرۀ ابـرار شود

به کجا سِیر کنی! علت هستی زهراست            کیست عاشق! که به این نام گرفتار شود

آنکه بـر معـرفت سـورۀ کـوثـر بـرسد

در حـقـیقـت به هـمه آل پـیـمـبـر برسد

ما همه قطره و زهراست که اقیانوس است            ای خوش آن بنده که با نور خدا مأنوس است

فاطمه بانوی سجاده نـشین سحـر است            گریۀ فاطمه نزدیک سحر ملموس است

بـینِ سـجـاده سحـرها که قـدم بـگـذارد            خاک محراب به خاک قدمش پابوس است

هـیچـگـاه این همه الله پرسـتـش نـشود            این نمازی است که ابلیس از آن مأیوس است

تا دعا کرد به همسایه، به ما فیض رسید            مستجاب است دعایی که به یا قدّوس است

این چه ذکری است که همتای علی می‌گوید            یا علی گوید و یا فاطمه اش معکوس است

مادر خلقـت و هم مادر بابا زهـراست            سایه‌اش بر سرِ ما، مادری‌اش محسوس است

حُبّ زهراست که صد مرحله فریاد رس است            دشمن فاطمه در آتش کین محبوس است

شب زهراست، دلِ ما ز شعف مالامال

باز کردند ملائک به سوی ما پر و بال

آنکه اوصاف خدا را به خدا تمثیل است            سایبان حـرمش بال و پر جـبریل است

محضرش مهبط وحی است و علی کاتب اوست            مصحفش بر همه آیات خدا تأویل است

آنکه در سـفـرۀ او مائـده آید ز بهـشت            سائل پشت درش حضرت میکائیل است

بخششی داشت که آغاز شب زندگی‌اش            همسرش گفت کرامات تو بی‌تعطیل است

قرص نانی هم اگر داشت به سائل بخشید            چه کمالی است که در علم و عمل تکمیل است

گفت بابـاش: فـدای تو و تـرتـیل شـبت            که خدا مستمع هر شب این ترتیل است

جـان پـیـغـمـبــر اکـرم نـرود بی‌اذنـش            این ردایی است که در کسوت عزرائیل است

دین شیعه ز سیاست که جدا نیست، یقین            هرکه با فاطمه شد، دشمن اسرائیل است

می‌رسد منتقـم حضرت زهـرا، مهـدی

کیست مشتاق شهادت که کند هم عهدی

می‌رسـد از حــرم سـلـسـلـۀ کـوثــرهـا            وصـف نـورانیِ منـصـوره ز بالاترها

آسمانی تر از این نـور، خدا خلق نکرد            فاطمه مادر خـورشید و مَه و اخـتـرها

فـاطـمه مـادر مجـمـوع امـامـان مبـین            اوست سـر سلـسلۀ نـوریِ پـیـغـمـبرها

سیزده آینه یک حضرت خورشید در آن            سیزده آیه و یک سوره، همه محشرها

خالقـش فـاطـمه را زهـرۀ زهـرا نامید            تا درخشد شب و روز از حرم حیدرها

اوست بازوی علی، روح دو پهلوی نبی            مادر خوب حسین و حـسن و دخـترها

یک تـنه اوست عـلـمدار همه دین خـدا            یک تـنه هـست حـریف هـمۀ لشگـرها

حکم او حکم خدا، طاعت زهرا واجب            بر هـمه سید و سالار و همه سـرورها

چون به محشر بگذارد قدم، از هیبت او            شود اعـلام سراسـر همه پائـین، سرها

مــادران شـهــدا طـاعـتِ او  را دارنـد            بـنویـسـیـم که تـبـریک به این مـادرها

روز میلاد خـمـینی است گواهی دیگر            دست زهـراست تـولای هـمه رهـبرها

مادر حجب و عفاف است حجاب زهرا            چـادر خاکیِ زهراست سر خـواهـرها

بشکند دست اجانب که به معجر نرسد            دست بـیـگـانه کـجا و حـرم مـعـجـرها

بـگـذاریـد بـمــانـنـد اشــارات گــریــز

من نگویم سخن از بزم مِی و لفظ کنیز

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ما همه هـستـیم قـربانیِّ زهـرا و عـلی            سـائـل الـطاف پـنـهـانیِّ زهـرا و عـلی

بارها و بارها داده است بر دل‌های ما            جان تازه مـدح طـوفـانیِّ زهرا و علی


زندگی را زهر بر، ضد ولایت می‌کنیم            ما مـسلـمان‌های ایرانیِّ زهـرا و عـلی

چیست از این خوب‌تر، شد قلب ما وابسته بر            شاخِ شمـشاد خـراسانیِّ زهـرا و عـلی

آی مردم خشت خشتش هست فردوس آفرین            هر کجا باشد ثـناخـوانیِّ زهـرا و علی

کاش مشق عشق را گیریم یاد از سازگار            یـا مـؤیّـد یا که انـسانیِّ زهـرا و عـلی

هر که اینجا پیر گشته روزگارش بهتر است

نوکر این خانواده، کهنه کارش بهتر است

چـشم عـین الله روشن باد، زهـرا آمده            دخـتری که مـادر بـابـاست دنـیـا آمـده

جز خدایش کیست سر در آورد از شأن او            آنکه مانـند خـدایش هـست یـکـتـا آمده

جای هر ذکری بگو مستانه امشب: یا علی            کور، چـشم دشـمنان، جانان مولا آمده

بعد ازین دنیا پُر از مرد شهادت می‌شود            قهـرمانِ دل به طـوفـان‌ها زدن‌ها آمده

مریم عذرا، چو پروانه بگردد دور او            مادری که هست هر طفلش مسیحا آمده

آمد آن که قدرت حق را نمایان می‌کند

بوی این گل، کل دنیا را گلستان می‌کند

این زمین اصلاً کجا و شأن بانوی علی            آمـده دنـیـا بــرای دیــدن روی عــلــی

فـاطمه یا فـاطـمه یا فـاطـمه یا فاطـمه            جان تازه می‌دهد بر زور و بازوی علی

او حماسه آفرین شد، بی‌زره، بی‌ذوالفقار            کرد غوغایی به پا، پهلو به پهلوی علی

او مزارش ظاهراً مخفی است اما باطناً            هست قبر فاطمه، هر جا دهد بوی علی

وقت جان دادن می‌آید، فاطمه بالاسرش            هر کسی که رفت حتی یک قدم سوی علی

حق فقط زهراست که اینگونه مانده با علی

شد شعارش لا امیـرالمومـنین الا علی

آن که دارد دم به دم بر ما محبت فاطمه است            آن که دارد بر عطا و جود عادت فاطمه است

هر چه را می‌خواستیم اینجا مهیا دیده‌ایم            آن که ما را مادرانه داد عزّت، فاطمه است

راه بر جـایی ندارد بـندگی، بی‌فـاطمه            تا ابد تنهاترین راه سعادت فاطمه است

بیـشتر از بچه‌هایش نیمه شبها یاد کرد            از در و همسایه‌ها، پس کوه رحمت فاطمه است

شأن او از معجزه، خیلی فراتر بوده است            آن که باشد فضه‌اش کوه کرامت فاطمه است

هرکسی که می‌شود صاحب نفس با فاطمه است            دم به دم ذکر لبش یا فاطمه یا فاطمه است

فاطمه هم فاطمه هم مصطفی هم حیدر است

فاطمه از هر چه می‌دانیم ازو، بالاتر است

فاطمه نور است نه، نه، نورَ فوقَ کل نور            فاطمه هم هل اتی، هم انّما هم کوثر است

گر نمی‌گفـتند ختم الانـبـیا بر مصطفی            می‌نوشتم فاطمه تنها زن پیغـمبر است

معجزه جز این چه باشد با همان عمر کَمَش            زینبی را تربیت کرده که از عالم سر است

فـاطمه درس کـرم را داد یـاد مجـتـبی            فاطمه الگوی ایثار حسین بی‌سر است

کی به جز فرزند زهرا، در زمین کربلا

کودک شش ماهه‌اش را داده بی‌چون و چرا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حمید رمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

شور برپا شده و عشق، به بار آمده است            باز هـم رایـحۀ فـصل بهـار آمده است

ماه، چون مُهر شده جانب منـبر رفـته            سورۀ شـمس، به مهمانیِ کـوثـر رفته


سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است            بر رکـابِ نـبـی‌الله، نـگـین آمـده است

نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید            روی دستان پـدر، مـادر سادات رسید

بـین گـهـواره که صـدیـقۀ اطهـر باشد            وقـت آن است که مـدّاح، پیـمـبر باشد

دخـترم، محـشر کـبراست بدانـید همه            سـایه‌اش بر سرِ دنـیـاست بدانـیـد همه

راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه            اصـلاً او امّ‌ابـیـهـاسـت بــدانـیـد هـمـه

و نـوشـتـنـد کـه انــسـیـۀ حـورا بـاشـد            او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد

نام او فتح مبین است که قـرآن فرمود            شأن زهرای مرا سورۀ انسان فـرمود

نـو رسیده‌ست ولی بوده از اول با من            علّت خلق جهـان فـاطمه بـوده یا من؟

باغـبان بـوده‌ام و فـاطـمه گـلـشن بوده            فـاطمه، خـاص‌ترین معجـزۀ من بوده

بـهـتـرین مـادر دنـیـا که به دنـیـا آمـد            عـشق، در هـیـبت مولا به تـمـاشا آمد

عـلی از راه رسیـده به مبـارک بادش            خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش

پَرِ گهـواره، عـقـیق علوی را دُر کرد            اشک شوق، آینۀ چشم علی را پُر کرد

عشق، فرضیه شده، مسأله را می‌جوید            جبرئیل آمده، در گـوش نبی می‌گوید:

نــور تـابـنــده بـه نــور ازلـی مـی‌آیـد            چـقـدَر فـاطـمـۀ تـو بـه عـلـی مـی‌آیــد

کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده            در سـراپای عـلـی دست خـدا را دیـده

روی دسـتــان یــدالله، خــدا تــابــیــده            چون پیمبر به علی دُرِّ نجـف بخـشیده

هـدیه انـگـار که از بـاغ جـنـانـش آمد            مـدح صـدیـقـۀ کـبـری به زبـانـش آمد

باز، مـدّاحیِ زهـراست، شنـیـدن دارد            مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد

او رسیده‌ست که افلاک، پُر از لبخند است            نَفَس عرش، به یک نیم‌نگاهش بند است

گر چه پیداست ولی جلوۀ مستـور شده            فاطمه نورٌ علی نـورٌ عـلـی نـور شده

او که قبل از همه امضای بلا را داده            چـقـدَر غـصّـۀ شیـعـه به دلـش افـتـاده

«شیعتی» گفت و مماتِ همه بی‌واهمه شد            اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد

سیـل می‌خـواستم و بارش نـم‌نـم آورد            مثـنوی هـم جلوی مـدح شـما کم آورد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

امروز روز عـید هـسـتی آفـرین است            عیدی که از هست آفرینش آفرین است

امـشـب به فـلـک آفـریـنـش نوح دادند            بـار دگـر بر جـسـم احـمـد روح دادنـد


نوری که از سیب بهشت آن شب درخشید            امشب به چـشـم آفـریـنـش نـور بخشید

این نـور در قلب نـبی نـور آفـرین شد            تا مـنـتـقـل از او به ام الـمـؤمـنـین شد

ای چار سادات بهشت اینک کجـائـید؟            کـلـثـوم، سـاره، آسـیــه، مـریـم بـیـائید

چون اخـتران امشب به گرد ماه باشید            پــروانـه شــمــع رســول الله بــاشـیــد

اطراف آن پـاکـیـزه مـادر را بگـیـرید            تطهیر و قدر و نور و کوثر را بگیرید

قــرآن روی دسـت احـمـد را بـبـیـنـیـد            در دامـن احـمـد مـحــمـد را بـبـیــنـیـد

پیغـمبر و زهـرا و حیدر یک وجـودند            روز ازل تـصـویـر یک آئـیـنـه بـودند

این هر سه یک نورند و دارای سه اسم اند            در اصل یک روح مجرد در سه جسم اند

ای روح پـاک و جـسـم پاکـت آسمانی            ای مصطفی را صورتت "سبع المثانی"

دست تـو بـالای سـر خـلـق دو عــالــم            پایت به چـشم حـامـلان عـرش اعـظـم

تــو آسـمـان آســمــان ها در زمـیـنــى            محـکـم تـرین رکـن امـیـرالمـؤمـنـیـنى

وصف تو از قول نبی «روحی فداها»ست            تطهیر و قدر و کوثر و یاسین و طاهاست

دست تو دست کـبـریا در آستـین است            اعضای تو اعضای ختم المرسلین است

چشم تو در چشم محمد «حا و میم» است            ابروت «بسم الله رحمان و رحیم» است

آدم چو در امواج غـم نـام تو را گـفت            ذات الـهــی تــوبــۀ او را پــذیــرفــت

تو کـیـستی که عـقـل کـل گوید فـدایت            یا دست بـوسـد یا که خیزد پیـش پایت

تو کیستی که روز و شب خـتـم نبـوت            کرده زیـارت خـانـه‌ات را پنـج نـوبت

تو کیستی که ذات حق خوانده عزیزت            اعـجـاز مـریـم آیـد از دسـت کـنـیـزت

تو کـیـستی؟ من کیـستم تا از تو گویم؟            گـیـرم دهـان خـویـش از کوثـر بشویم

آخــر چـه گــویـم تا نـریــزد آبــرویــم            طوطی شوم تا هرچه گویی من بگویم

در حشر امت هرچه دارند از تو دارند            پیغـمـبران هـم بانگ یا زهـرا بـرآرند

آیــــد نــــدا از جـــانـب ذات الـــهـــی            محبوبه‌ام از من طلب کن هرچه خواهی

گو خلق را بر عصمت و پاکیت بخشم            بر وصلـه‌های چـادر خـاکـیت بـخـشـم

امــروز در بـیـن خــلایـق داوری کـن            هـم اولـیـا هـم انـبــیـا را مــادری کـن

آن روز بــاشــد روز داد زیــنــبـیـنـت            آن روز خون جوشد ز رگهای حسینت

آن روز حـکـم از خـالـق یـکـتـا بـیـاید            هر کس که زهـرایی ست با زهرا بیاید

روزی که امت ها ز دوزخ می‌هراسند            هم فـاطمه هم شیعـه‌اش را می‌شـناسند

آتش کجـا و ما کجـا؟ کی بـاور ماست            ما با هـمه گـفـتـیم زهـرا مـادر مـاست

روز قـیـامـت روز وانـفـسـاسـت فـردا            ای وای بر آنکس که بی‌زهراست فردا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها ( زبانحال حضرت خدیجه)

شاعر : سیدجواد میرصفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

بهر پـیـمبر از طرف حق خـبر رسید            جبـریل باز با خـبـری تـازه سر رسید

آورده است وحی! که بی‌چون و بی‌چرا            بنـشـیـن به چـلـه بار دگر گـوشۀ حرا


آورده است وحی! که خلوت کن ای رسول            حالا دوباره ترک جماعت کن ای رسول

از خلق رو بگیر که حکم خداست این            با دوست خو بگیر که حکم خداست این

******

اینک محـمد ست که  شیدا و بـیـقـرار            با پای سر به سوی حرا گشته رهسپار

می‌گفت من چه گویم اگر عزم عزم اوست            هر جا که چشم وا بکنی بزم بزم اوست

جانم هماره تشنۀ دیدار و صحبت ست            جز روی او مرا به تماشا چه حاجت ست!

خیری نهفته! در پس این چله بی‌گمان            خـیری شبـیه بارش رحمت از آسمان

القصه باز! قاصدک خوش خبر رسید            طی شد زمان خلوت و چله به سر رسید

گویی دوباره وقت بشارت رسیده است            گویی رسول باز به بعثت رسیده است

آورده جـبـرئـیل چه آیـاتـی از بهـشت            شیرین تر از همیشه چه سوغاتی از بهشت

سیـبی که دستـچـیـن خدا بوده از ازل            دارد نـهـفـتـه در دل خود یـازده غزل

جان خـدیـجـه را به لب آورده انتـظار            چشمش به در که می‌رسد از راه بوی یار

این عطر احمد ست که انگار پشت در            آری محمد ست که انگار پشت در ...

ای خنده‌ات بهشت به خانه خوش آمدی!            بر صورتم شکفت جوانه! خوش آمدی

از دوری تو نیـست عـذابـی عـذاب‌تر            از انتظار توست چه کاری ثواب‌تر؟!

از اشک شوق ساحت چشمان من ترست            از هرچه بگذریم صدای تو خوشترست

اینک! بزن دوباره صدایم رسول عشق            آورده‌ای چه هـدیه برایم رسول عشق

خوشبوتر از همیشه شدی، چیست ماجرا؟            آورده‌ای چه بوی خوشی با خود از حرا

این عطر سیب رایحه‌ای آشناست!نه؟!            قدری شبیه بوی خوش مرتضی است!نه؟!

وقـتی دل ست، کـشـتۀ خـال سـیـاه تو            چـشمـم چگـونه سیر شود از نگـاه تو

گـفتی بناست تا که به اعجـاز روشنی            در سـیـنـه‌ام خـدا بـنـهـد راز روشـنـی

این راز روشنی که همان راز خلقت ست            با من عجیب نیست اگر گرم صحبت ست

******

با من چه خوب دختر من! گرم صحبتی            والـلّـه، مـــادری تــو دارد سـعــادتــی

شکـر خدا که مـحـرم تـنهـایی‌ام شدی            تسکین درد و مـرهـم تـنـهـایی‌ام شدی

از من اگر زنان قـریـشی گـسـسـته‌اند            قلب مرا نه!حرمت خود را شکسته‌اند

حس می‌کنم ترا و نفـس می‌کشم تو را            لبـریزم از خدا و نـفـس می‌کشم تو را

حـتی شـبی نخـفـتـه‌ام از شـوق دیدنت            تنها نه من شکـفـته‌ام از شـوق دیدنت!

هستـنـد بـیـقـرار تو ای نفـس مرضیه            کـلثوم و ساره، مـریـم عـمران و آسیه

القـصه باز وقت بـشارت رسیده است            هنگامۀ شگـفتی و حیرت رسیده است

این راز خلقت ست که اینک عیان شده است            شوری به پاست، ولوله در آسمان شده است

در ساق عرش وه که چه سوری گرفته‌اند            در خـانۀ رسول چه شوری گرفـتـه‌اند

کـلـثوم و سـاره، مریـم عمران و آسیه            گرد سر خـدیـجه به طوفـنـد و تـلـبـیه

ده حـور از بهـشت به تـهــنـیت آمـدند            ده حور از بـهـشـت به این نیت آمـدند

تا پر کـنـند کـاسۀ چـشـمان خویش را            از نـور کـوثـری که فـرسـتاده کـبـریا

در جامه‌ای سپـیـدتر از چهـرۀ رسول            پـیچـیـده‌انـد جـان تـو را زهـرۀ بـتـول

ای بضعة الرسول به دنیا خوش آمدی            راضیه، زهره، انسیه، حورا خوش آمدی

کام تو را گـشود، محـمـد به بـوسـه‌ای            غـم از دلـش زدود محـمد به بـوسه‌ای

بر لب جز ان یکـاد نـمی‌کرد زمـزمه            از بس که بود روی تو چون ماه فاطمه

باید که از نـگـاه محـمد تو را شناخت            از خشم و از تبـسم احـمد ترا شناخت

دارد به صدق!خصم تو این گفته را قبول            تنها صدیـقه بود! جگـر گـوشۀ رسول

باید به وقتش از غم جان کاه تو نوشت            از قلب خـون و سیـنۀ پر آه تو نوشت

از میخ و شعله و در و دیوار! بگذریم            وقـتـش کـنون نـیامده بگـذار بگـذریم!

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر و همچنین جلوگیری از تکرار « با توجه به اینکه این مصرع اول بیت اول دوباره تکرار شده است» تغییر داده شد

القصه باز قـاصدک خوش خـبر رسید            جبـریل باز با خـبـری تـازه سر رسید

آورده است وحی! که خلوت کن ای رسول            حالی دوباره ترک جماعت کن ای رسول

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

بـه نــبـی و خــدیـجـۀ اطـهــر            بـه " فَـصـَلِّ لِــرَبِّـكَ وَانْــحَـرْ"

از نــمـاز شـب اسـت بـالاتــر            نـیـت دســت‌بــوســـی مــــادر


طب و مرهم نبود و هرگز نیست            برکتی هم نبود و هرگز نیست

در دو عالم نبود و هرگز نیست            از دعــاهـای خـیــر او بـهـتـر

چهـره‌اش نـور کهکـشان دارد            در دلـش مـهـر بی‌کـران دارد

بـا هـمـیـن قـامـت کـمـان دارد            زیر پـایـش بهشت سـرتـا سـر

دشـمـنـان رســول مـی‌لـرزنـد            داده حق بر رسول خود فرزند

صد هزاران پـسـر نـمی‌ارزند            بـر رسـول خـدا به این دخـتـر

هـسـت زهـرا سـراسـر قــرآن            بین احـزاب و فـاطر و لـقـمان

آل عـمـران و مـریم و فـرقـان            قـدر، انسان، تـبـارک و کـوثر

فـاطـمـه خود تعـالـی خـود شد            عــزّت لا یــزالــی خــود شــد

در هـمـان خـردسالی خود شد            مــادر مـهـربــانِ پــیـغــمــبـر

مـــادر کــربــلا و عــاشـــورا            حـجـت الله بـر حـجـج، زهـرا

در مـیـان تــمــام اهــل کــســا            فـاطـمه می‌شـود فـقـط مـحـور

فـاطمه کیست؟ صاحب افلاک            جلوۀ رب العـالـمـین در خاک

طــبــق نــص روایـت لـولاك            نیست از فـاطـمـه کـسی برتر

روز مـادر دعا دو چـندان کن            یـاد، از رفـتـگـان فـراوان کن

یـاد، از مــادر شـهــیـدان کـن            یـادی از مـادر عـلـی اصـغــر

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سیدرضا یعقوبی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

یک چله انـتظار به پایان رسیده است            پایان شام تـیـرۀ هـجـران رسیده است

اسفـند را به مجـمر خـورشید دود کن            عطر نسـیم صبح بهاران رسیده است


اینک بهار، فصلِ "فصل لربک" است            شـأن نـزول کـوثـر قـرآن رسیده است

زهراست زهره‌ای که به یُمن ظهور او            شبهای بی‌ستاره به پایـان رسیده است

روز و شب آسمان و زمین در مدار اوست            نوروز طفل تازه به دوران رسیده است

نوری که آسمان و زمین را فرا گرفت            روحی که با لطافت باران رسیده است

ریحـانـه‌ای که رایـحـۀ روح پـرورش            تا ماورای روضۀ رضوان رسیده است

برخیز ای خدیجه که صبرت نتیجه داد            از آسمان برای تو مهمان رسیده است

کلثوم! ساره! آسیه! مریم! خوش آمدید            جان پیشکش کنید که جانان رسیده است

ای عـرشیان به ساقی کوثر خبر دهید            خـیر کـثیر خـتم رسولان رسیده است

حُسن عروس حضرت قرآن به لطف اوست            دریای نور لؤلؤ و مرجان رسیده است

انسیه‌ای که سورۀ انسان به شأن اوست            حوریه‌ای به صورت انسان رسیده است

از کـوثـر کـرامت بـی‌انـتـهـای اوست            فیضی اگر به عالم امکان رسیده است

یک چشمه از تَموّج خـیر کثیر اوست            دریای حکمتی که به لقمان رسیده است

هفتاد رشته نورِ حق از طور چادرش            بر پیروان موسی عمران رسیده است

در ســایــۀ تـعــالــی نـــور دعــای او            سلمان به اوج رتبۀ ایمان رسیده است

معـصومه‌ای که در اثر هم نشیـنی‌اش            فضه به فیض صحبت قرآن رسیده است

صدیـقـه‌ای که شاهـد عـهـد الست بود            ارث وفـای او به شهیدان رسیده است

مـرضـیـه‌ای که مرز نـدارد ولایـتـش            نور رضای او به خراسان رسیده است

مـهـدیــه‌ای کـه پـرتـو نـور هـدایـتـش            از جمکران به پیر جماران رسیده است

دست نـوازشی به سر شعـر من بکش            پیش تو این یتـیم، پریشان رسیده است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

در میان شعر تو بانـو! اگر حاضر شدم            خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم            نام شیـرین تو بُردم فـاطـمه! شاعر شدم


رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست
می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

نـاگـهـان دیـدم مـیـان خـانـۀ پـیـغـمـبـرم            چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم            تا نوشـتـم فاطمه، بـوسـید بـرگ دفـتـرم

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند            خانه‌ات را بـوی ریحانه‌‌ معـطـر می‌کند
دیـدنـش بـار رسالت را سبـکـتر می‌کند            دخـتر است اما برایت کار مـادر می‌کند

دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین
می‌شود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این

یک زره خرج جهازت، حُسن‌هایت بی‌شمار            با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چکار؟
تا تو از تیغ دودم با عشق می‌گیری غبار            بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار

قـوت بـازوی مـولایی به مـولا، فاطمه!
قصۀ پـیـوند دریـایی به دریـا، فـاطـمـه!

در هـوای عاشقی با هم کـبوتر می‌شوید            هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید
هست شیرین نامتان، قند مکرر می‌شوید            هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شود

بیت‌هـایـم بر درِ بـیـت تو زانـو می‌زنند
شاعران تنها برای یک نظر، رو می‌زنند

در کـسا، بی پـرده با الله صحبت می‌کنی            هل اتی را سفـرۀ نور و کرامت می‌کنی
فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت می‌کنی            در غم همسایه، ترک خواب راحت می‌کنی

مادری الحق چه می‌آید به نامت، فاطمه!
می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه!

امتحان پس داده‌‌ای در آسمانها پیش از این            سالها بر عرش می‌تابید نورت چون نگین
حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین            واقـعـاً «الـحـمـد لـلّـهِ، رب الـعـالـمـیـن«

جـلـوۀ نـور تو را تنها خدایت دید و بس
فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس

عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت            با تبـسم خـستگی را از عـلی پوشانـدنت
در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت            پیـش نابـیـنا میان حِـصن چـادر مانـدنت

حجـب میـراثت، حیا سایه نشین چادرت
داده دل حتی یهـودی هم به دین چادرت

سـفـرۀ نـان خـالـی اما سـفـرۀ انـعـام پُـر            خانه‌ات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پُر
از تو راضی و دلـش از گردش ایام پُر            کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پُر

ای زبانت ذوالفـقـارِ حـیـدر بی‌ذوالفقار!
بت شکن! برخیز، بسته دست او را روزگار

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

همان زمان که در آفاقِ عرش، دیده شدی            برای قـصـۀ لـولاک، برگـزیـده شـدی
تو میـوۀ مـلکـوتی که در شب معـراج            به اذن حضرت پروردگار، چیده شدی


گذاشت، آینه را روبروی وجه خودش            قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی
تو شاه بیت غـزل‌های آفـرینـشی و           به شاعـرانه‌ترین شکـل، آفـریده شدی
به دست خـط خـدایت ادامـه‌دار شـدی            هِجا هِجای تو تکـثیر شد قصیده شدی

به خاطـرت همۀ عرش را مزیّن کرد
بهشت، جامۀ سبزی که داشت بر تن کرد

تو آمدی همۀ عـرش ریـسه بـندان شد            تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد
زمین بهشت برین و؛ بهشت، زهرایی            به یُـمن آمـدن تو هـم این و هـم آن شد
تـمام عـرش، برایت بـداهه می‌گـفـتـند            تو آن قـصیـدۀ نابی که شعـرباران شد
خدا به خاطر نامت سه بیت نازل کرد            سـه آیـه‌ای که تـمـام وجود قـرآن شـد
برای مدح تو جبریل، آمد از ملکـوت            نگاه کرد، به چشم تو و غزلخوان شد

سـلامِ مـا و سـلامِ خـدا عَـلَی الْـکـوثر
سـلام بـر تو و بـابـای تو اَبـاالْـکـوثـر

سلام، کوثر جاری شده به جان زمین            سلام انسیه؛ ای «حوریه‌نشان» زمین
خدای تو به زمین دوخت، آسمان‌ها را            به عـشـق آمـدن تو ای آسـمـان زمین!
شـب ولادت تــو آفــتــاب مـی‌تــابـیــد            به وقتِ نور تو تنظیم شد زمان زمین
برای مـدت هـجـده بـهـار هـم که شده            خدا گـذاشته منّت به ساکـنان زمین
که شـاید از تو بگـیـرند، درس آدمیت            از آسمـان تو رسیدی به امتحان زمین

هـزار حیف، که مردود شد زمینِ خدا
همان دمی که پُر از دود شد زمینِ خدا

زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی            اراده کـرد، خدا که در آسـمـان بـاشی
قـرار بود، زمیـن خانـۀ خـودت بـاشد            نخواستند و بنا شد که میـهـمـان باشی
بهشت، زیر قدم‌های توست مادرجان!            خدا نخـواست که بین زمیـنـیـان باشی
تو گـنـج مـخـفـی پـروردگـار می‌مانی            اراده کرده که بـانـوی بی‌نـشان باشی
به عـشـق «اَشْـهَـدُ اَنّ عَـلی وَلیُّ الله»            خودت نخواستی اصلا که در اذان باشی

قـسم به نام تو بانـو؛ قـسم به نام عـلی
عـلـی تمامِ تو بود و تو هم تـمامِ عـلی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود            بار دیگـر پـدری صاحب مـادر بشود

قـصد کرده است خداوند که با آمدنش            از همین لحظه علی صاحب همسر بشود


هیچ کس کـفـو علی بن ابیطالب نیست            فـاطـمـه آمــده آئـیـنـۀ حــیــدر بـشـود

معنی خـیر کـثـیر است و تکـاثـر باید            غرق دریای پُر از معـنی کـوثر بشود

برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست            دشمنـش گرچه پـسر داشته ابتر بشود

سالها وقت نیاز است که هر حافظه‌ای            سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود

شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید            قلم از جوهـر اوصاف عـلی تر بشود

و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او            دانش آموختـه، سلـمان و ابـوذر بشود

"ها علی بشر کیف بشر"، شاعر ماند            چه بگوید که در این قافیه محشر بشود

که علی فـاطـمه و فـاطمه حـیدر، باید            نـور بـا نـور در آئـیـنـه بـرابـر بـشود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

لیلة القدر زمین سورۀ کـوثـر شده است           نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است

شده از لطفش اگر سائل در مانده، عروس           چـادرش سـرّ مسلـمانی کافر شده است


نـور او معنی هر پرتوی خورشید شده           خـانۀ وحی ازین نـور منـوّر شده است

با وجودش چه کسی جرعت آن را دارد           به پیمبر بزند طعـنه که ابـتر شده است

شأن او را نه زمین ونه زمان درک نکرد           این چنین ست که او جان پیمبر شده است

نه فقط مریم از اوصاف عظیمش دم زد           تشنۀ جرعه‌ای از کوثرش،هاجر شده است

قل هـوالله و احـد فاطمه شد کـفـو امیـر           هم طراز نبی و فاطمه حیدر شده است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

به آیـه‌هـایِ کـتابِ خـدا قَـسـم مـادر            بَـنا شده حـرمت کُـنجِ سیـنه‌ام مـادر

تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو            تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عَدَم مادر


چکـیـدۀ هـمۀ حُـسن‌هایِ پـیـغـمـبـر            عــصـارۀ هــمـۀ اولــیـاء دَم مــادر

همیشه غِبطه به حالِ تو می‌خورد مریم            تو آمـدی که ببـیـنـد پـیـمـبرم مـادر

صدایِ پایِ مـلائک به گوش می‌آید            وَ آسـمان شده با احـتـرام خَـم مـادر

ستاره می‌چکد از گوشۀ دو چشمِ فَلَک
به نامِ فاطمه شد کُلِ عَرش حقْ نه فَدَک

تو آمـدی که بـهـارِ دلِ امـیـن باشی            کنارِ حِصنِ حَصین کوثرِ یقین باشی

قرارِ قـلبِ عـلـی؛ بی‌قـرارِ مـولایی            خدایِ عَزَّ وَجَل خواسته که این باشی

عُروج و اوجِ ولایِ ابوتـراب شدی            تو‌ کُـفـوِ حیدری وُ باید اوّلـین باشی

سلاممادرِ باران سلامبانویِ آب            نسیم داری اگر چه تو آتـشین باشی

دلیـلِ خلقـتِ افـلاکی وُ رویِ خاکی            که تکیه گاه وُ سپاهِ امیـرِ دین باشی

خـدا برایِ خودش آفـریـده است تو را
به این دلـیل شدی یـار وُ هـمـدمِ مـولا

تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاده            بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده

نمی‌شود نَکُـنی فکـر بچـه‌هـایت را            غــلام زادۀ تـو بــا شـمـاسـت آزاده

هـوایِ پـنجـره فـولاد کـرده‌ام مـادر            هوایِ اینکه بیـفـتَم دوبـاره در جادِه

تو از خدا که بخواهی مُجاب خواهد شد            که پُر کند پُر از عرفان وُ بندگی باده

چه می‌شود بروم از مدینه کرب وُ بلا            تـمامِ حـرفِ دلـم را زَدَم ولی سـاده

تو مادری وُ مَنَم سیّـد از همان ساعت
که گریه کرده‌ام از غصّۀ تو در هیات

: امتیاز
نقد و بررسی

تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاد            بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شـکـوه آمدن و خـلـقـتـت سـرآمـد بود            میان هرچه که دارد خـدا زبانـزد بود

همیشه با صفی از آسـمانـیان جـبرئیل            به گرد خـانۀ تان گرم رفـت و آمد بود


تو دخـتـر پـدری یـا که مـادری بر او            مـیان دخـتـر و مـادر دلـش مـردد بود

رسـالـت پـدرت با تـو بـود پـا بـر جـا            که بـودنت هـمۀ دلـخـوشی احـمـد بود

برای عرض ارادت به محضرت بانو            نبی به امر خـدا روز و شب مقیّد بود

ز الـتماس دو دستم چه زود دل کندی            تویی که آمدنت خوب و رفتتنت بد بود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دشمـنِ دینِ خـدا، خـار شد و ابـتـر شد            نـبیُ اللّه، در این روز« اَبَـاالْکَـوثَر» شد

کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ، در این            شبِ فرخنده، جهان غرقِ گلِ عنبر شد


فـاطـمـه آمده تا مـادرِ بـابـا بـشود…!            پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد

بخدا کْفْوِ عـلی خـلق نشد، تا اینکه…            فاطمه آمد و او،«همنفـسِ» حـیـدر شد

تا که قنداقۀ زهرا به سَرِ عرش رسید            همۀ عرش، پُر از فاطمه سَرتا سَر شد

جـبرئیل از سَرِ شـوقـش به تمـاشا آمد            دیـد قـنـداقـۀ او شـافـعـۀ مـحــشـر شـد

تا که دادند به دستانِ پـیـمـبر او را…            صورتش دید و غمش را همه یادآور شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد

جمله‌ای گفت و همه گریه به حالش کردند            آه… زهـرا وسطِ کوچه مان پَرپَر شد

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر نازک کار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بعد از این شهر نـبی جلوۀ طوبا دارد            قـوم در خواب فـرو رفته مسیحا دارد

ازدحامی ز ملایک شده این بیت النور            مصطفی روی زمین عرش معلّی دارد


همه هـستـند نـبی، آسـیـه، مـریـم، اما            این وسط چهـرۀ مـولاست تماشا دارد

تا به این لحـظه ندیـده مَـثـلـش را دنیا            همچو معبود، مگر فاطمه همتا دارد!

ز شمیم خوش این یاس که پُراحساس است            گر مَلک جان بسپارد به خدا جا دارد

مـاه در آیـنـه انـگـار خـودش را دیـده            تا نـظـر بر سـر گـهـواره زهـرا دارد

آب شـد قـنـد درون دل حـیـدر تـا دیـد            زاده خـتـم رُسُـل خـنـده به لـبـهـا دارد

بین گهـواره عـلـیً ولـی الله را خـواند            این زن از کودکـیـش روح تـولا دارد

واژه از وصف صفاتش بخدا کم آورد            آنچه خـوبان همه دارند به یکجـا دارد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

دارد اُمُّ الـــوقـــار مـــی‌آیـــد            خــوشـی روزگــار مــی‌آیــد

کوثر از چشمه سار مـی‌آیـد            بــرکـت بــی‌شـمـار مـی‌آیــد


بـا قـدم‌هـای غـرق بـارانـش            عـطر و بـوی بـهـار مـی‌آیـد

مـثـل بــاران زلال مـی‌بـارد            مـثـل گـل بـا وقــار مـی‌آیــد

سـایـۀ لطف اوست گـستـرده            بــرکـت ایـن دیــار مــی‌آیــد

دارد این خـلـقـت خـدایـی را            آبــرو، اعـــتـــبــار مــی‌آیــد

دخـتری از سلالـه‌ای روشن            دخـتـری ریـشـه دار مـی‌آیـد

نـور چـشـم خـدیـجـۀ کـبـری            مـصـطـفـی را قـرار مـی‌آیـد

دختـری که نبی به مـادریش            مـی‌کــنــد افـتــخــار مـی‌آیـد

دختری که خدا خودش گفته:            بـه شـهِ تـک ســوار مـی‌آیـد

دخـتـری که برای هـمـسریِ            صاحـب ذوالـفــقــار مـی‌آیـد

همسری که برای دفع خـطر            از عـلـی، پـایِ کــار مـی‌آیـد

هـمسری که به یاری رهـبر            وســـط کــار زار مـــی‌آیـــد

مـحـور اهـل بـیـت مــی‌آیــد            مــادر ایـن تـــبـــار مـی‌آیــد

مــــادر یـــازده ولــیِ خـــدا            مــادر انــتــظــار مـــی‌آیـــد

مادری که به دامنش شیـری            مـثـل زیـنـب به بـار مـی‌آیـد

دستِ رد که نـمی‌زند هرگـز            بــا گــداهــا کــنــار مـی‌آیــد

به خدا صبح محـشر کـبـری            حُـبّ زهــرا به کـار مـی‌آیـد

پیرهـن در زفـاف می‌بخـشـد

آبـرو بـر عـفـاف می‌بـخـشـد

فاطمه فاطمه است چون دریاست            فاطمه فاطمه است چون زهراست

فاطمه فاطمه است چون نورش            در نفـس های آسمان پیداست

فاطمه فاطمه است، معلوم است            هر کلامش هزار و یک معناست

فاطمه فاطمه است چون فردا            شافع روز محـشر کـبـراست

فاطمه فاطمه است چون محشر            شیعه‌اش از شرار نار جداست

فاطمه فاطمه است چون شوری            در دل عـاشقـان او برپـاست

فاطمه فاطمه است، با حیدر            پـای تا سـر فـدایی مـولاست

فاطمه فاطمه است ای مردم            فاطمه فاطمه است بی‌کم و کاست

باغ احـمد چه کـوثـری دارد

خوش به حالش، چه مادری دارد

می‌دهد بوی گل، شمیم گلاب            جاری از عطر او بهشتی ناب

رو گرفـتـه ز چـشـم نـابـیـنـا            داده او آبرو به حُجب و حجاب

نورِ خورشید، صورتش هر روز            نیمه شب، نور چهره‌اش مهتاب

اول و آخـرین سـلام رسـول            پشت این درب می‌رسد به جواب

پشت این بـاب می‌زنـم زانـو            می‌رسم به بهشت از این باب

هر کسی فاطمه نگاهش کرد            نـفَـسـش می‌شود دلیلِ ثـواب

بس که بی‌بی گرفته دستم را            رفته از دست من حساب و کتاب

فـاطمه غـرقِ در توسّـل بود            همۀ شهر، جز علی در خواب

ای قـرار عـلــی ولــی الــلـه

الـســلام عــلـیــکِ یــا اُمــاه

سِرّ والیل و روح قرآن است            سیره‌اش وصف صبر و ایمان است

خلقت از برکت وجودش بود            همۀ خلق جسم و او جان است

یکی از معـجـزات او فـضّـه            خادم اوست هر که سلمان است

آب مهریه‌اش، زمین مُلکـش            عالم از برکتش مسلمان است

روزی سال ماست در دستش            برکت سفره‌اش فراوان است

نان این سفره را به ما بدهید            جای دستان او بر این نان است

چـادرِ مشکـیِ پُـر از نـورش            پـرچـمِ انـقـلاب ایـران است

فـاطمه مـادر حـسینی هاست            فـاطـمه مادر شهـیـدان است

مطـمـئـنم دعـاش، پـشت سر            رهـبـرم سید خـراسـان است

انــقــلابــی‌ام و حـسـیــنـی‌ام

پــیــرو مـکـتـب خـمـیـنـی‌ام

فــاطــمـه جـلــوۀ خــدا دارد            نـفَـسَـش عــطـر ربّـنــا دارد

نیـمه شب در قـنوت بارانش            گریه، گریه، دعـا، دعـا دارد

در کرامات او همین بس بود            پـسـری مـثـل مـجـتـبی دارد

با وجـود حسین معـلوم است            دامـنـش بـوی کــربــلا دارد

جان حیدر به جان او بند است            خـانه با بـودنـش صـفـا دارد

مـانـد پـنـهــان مـزار او امّـا            حبّ او بیـن سیـنـه جـا دارد

مانده‌ام آن که عرش جایش بود            پس چرا زیر دست و پا دارد

بـگـذریـم، آن امـام مــی‌آیــد

صــاحـب انـتــقــام مــی‌آیــد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا تاجیک نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای حُـسـن مَـطـلع همۀ عـاشقـانـه‌ها            حـس لطیـف پُـر شده بین تـرانـه‌هـا

زهـراتـرین سـتـارۀ اوج کـرانـه‌هـا            از تـو شـنــیـده‌انـد تـمـام زمـانـه‌هـا


دیگر به خانۀ همه دختر مقدس است

با جلـوۀ تو واژۀ مـادر مقـدس است

دیگر رسیـده است زمـان رسیـدنت            سیب بهشت، لحظۀ از شاخه چیدنت

گوش خـدا نـشسته به پای شنـیـدنت            چشمان مرتضی شده مبهوت دیدنت

تو آمـدی برای نـبـی مـادری کـنـی

هجده نفس به پای علی حیدری کنی

هـر واژۀ رسیـده کـنـار تو کـال شد            عاشق شدن بدون تو امری محال شد

تصـویـر آب با نـظـر تـو زلال شـد            قـرآن به یمن سورۀ تو لم یـزال شد

شبهای قدر ما به تو پیوند خورده است

تقدیر را خدا به دو دستت سپرده است

هر كس كه دم زده ز كلامت كلیم تر            ای از همه به امـر ولایت سهـیم تر

در بـیـن خـانـوادۀ رحمت رحـیم تر            هر نسل دورتر شده از تو عقـیم تر

نسل تو نسل یَلتَـقـیان و مطهّر است

هر کس که بوده دشمن نام تو ابتر است

یك مصحف الـهـی غـرق مطالـبـی            مثل اصول دیـنی و ارکـان واجـبی

تو مظهـر العـجـائب شاه عـجـائـبی            مـصـداق دیـگـر اســد الله غــالـبــی

قـرآن نـوشتـه است به دریـا ملـقّـبی

اصلا علی تویی که به زهرا ملقّبی

تو آمـدی جهـان محـقـر بـزرگ شد            با تو مقام و رتبۀ مادر، بزرگ شد

هر کوچکی به نام تو دیگر بزرگ شد            اینگونه بود سورۀ کوثر بزرگ شد

هستی شبیه دستۀ دستاس دست توست

عالم فدایی دل حیـدر پرست توست

جاری شد از خروش (قنوت تو صد قنات)            ای دختر مباهـله، ای هـمسر زکات

نام تو نقـش بر عـلـم کـشتی نجـات            ای مادر حماسۀ حیَّ عـلی الصلات

در کـربلا و شـام، تو در یاد زینـبی

حس غـرور مخـفـی فـریاد زیـنـبی

فرزندهای تو همه طـوفان غـیرتـند            در جنگ و صلح مرد نبرد و شهامتند

فـرزنـدهای تو هـمه مست ولایـتـند            لب تشـنه‌های جـام شراب شهادتـنـد

فرزندهای تو حـسنی و حـسیـنی‌اند

دلداده‌های نهـضت پـاک خـمیـنی‌اند

موج محبتت به دل من نشسته است            با عشق تو طناب تعلق گسسته است

مادر! شبیه تو دل ما هم شکسته است            ( بر سینه‌ام جمال علی نقش بسته است

این سینه را به سیـنۀ سینا نـمی‌دهم

یک ذرّه از محـبّت زهـرا نمی‌دهم)

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر بهاری با گل رویش شکوفا می‌شود            غنچه با لبخند معصومانه‌اش وا می‌شود

 تین و زیتون را میان گلشنش می‌پرورد            هرچه میخواهی در این گلخانه پیدا می‌شود


مادر آب است و الطافش همیشه جاری است            شک ندارم گر بخواهد قطره دریا می‌شود

مادری بر یازده خورشید عالم به کنار            پیش از این ها فاطمه اُمِّ ابیها می‌شود

یک نفر را دست حق هم کفو حیدر خلق کرد            گر نباشد مرتضی تنهای تنها می‌شود

باء بـسم الله اگر تـأویل دارد با عـلـی            »قل هوالله احد » تفسیر زهرا می‌شود

هرکسی تعریفی از بانو ارائه می‌دهد            در کتاب الله زهرا «قدر»معنا می‌شود

صفر تا صد آفرینش در مدار فاطمه ست            علت خلـق دو عـالـم مـادر ما می‌شود

قرب یعنی همنشینی با عـلی و فاطمه            »روزبه»در خانه‌اش»سلمان منا» می‌شود

معجزه یعنی همین که سائل امروز او            با گـدایی کـردنش آقـای فـردا می‌شود

بی‌گمان همواره احیای ولایت کار اوست            تا قـیامت ناجی «سیدعـلی»ها می‌شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد

دست کم از خالق منان ندارد فـاطـمه            کُـنـه ذات مـادرم دارد معـمـا می‌شود

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : میثم مؤمنی نژاد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چون خدا خلقت صدیقۀ کبری می‌کرد            صورت عصمت خود را متجلا می‌کرد

تا عـلـی آیت عـظـمی نَـبُـوَد بـی‌هـمـتا            ذات حق خلقت صدیقۀ کـبری می‌کرد


ازدواج عـلـی و فـاطمه با آن برکـات            چشمه‌ای بود که پیوند دو دریا می‌کرد

رازی از اعظم اسماء و صفات خود را            با یکایک صفت فـاطمه معـنا می‌کرد

ذات زهرا به اُمم نیست کسی مانندش            نور زهـرا ز رُسُل حلّ معـمّا می‌کرد

مصحف او که امامان همه را در بر بود            رازهایی است که روح القدس انشاء می‌کرد

فضۀ خادمـه‌اش مرتـبـۀ مـریـم داشت            قـنـبـر خـانـۀ او کـار مـسیحا می‌کـرد

در حضورش همه هستی به رکوع آمده‌اند            فخـر از سجـدۀ او حیِّ تعـالی می‌کرد

ز چه عـالـم نـشود مجری فـرمودۀ او            کآنچه میخواست خدا فاطمه اجرا می‌کرد

اول خـاتــمـۀ هـر سـفــری پـیـغـمـبـر            عـزم دیدار حـرمخـانۀ زهـرا می‌کرد

بـاز می‌شد درِ جـنات خـدا بر رویـش            تا درِ خانه به روی پدرش وا می‌کرد

مرتضی چشم خدا بود خـدا را می‌دید            هر زمان بر رخ زهراش تماشا می‌کرد

: امتیاز